امشب داشتیم شام میخوردیم ک مامان اقاصابر زنگ زد گفت اگ خونه اید بیایم. ساعت 9:30 مامانش و باباش و اقاصالح اومدن.داداشش خیلی خجالتی بود
!!! سه تا خربزه
اورده بودن با ی شکلات آچاچی. راجع مراسم عقد و جشن حرف زدن. مامان اقاصابر گفت شنبه یا جمعه مامانش میاد خونشون. اینجاهم میاد برام نشون بیارن بعدش یکم از اینور و اونور حرف زدن و رفتن.
نظرات شما عزیزان: