امروز صب ساعت 9:30 مامان اقاصابر زنگ زد گفت مامانم اومده شب میایم خونتون. ب مامان
گفتم بگه اقاصابرم بیاد ولی نگفت ساعت 10:30 دوباره زنگ زد
گفت از محضر واسه عقد
میخایم وقت بگیریم. میام الان ی عکس و شناسنامه مریمو میگیرم. شبم اومدن خونمون
مامانش
گفت فردا صب ساعت 8 صابر میاد دنبالتون برید آزماش خون بدین یکم نشستن منم کلللللی
خجالت زده بودم بعدش رفتن
نظرات شما عزیزان: